داستان آشنایی من و نیلوفر

بعد از یک هفته ی کاری موفقیت آمیز وقت یک دورهمی لذت بخش بود که خوشبختانه با جشن ازدواج یکی از اقوام مصادف شده بود، روی صندلی نشسته بودم و از دیدن شادی افراد در مراسم ازدواج لذت می‌بردم.
در میان ازدحام جمعیت نگاهم به نگاه پاک و معصوم کودکی گره خورد طوری که نمیتوانستم نگاهم را از آن بردارم چشم هایش ساعت ها حرف ناگفته داشت انگار سالهاست که میشناسمش. آن قدر در کودک غرق شده بودم که هیچکس دیگری را نمیدیدم فراموش کرده بودم برای چه اینجا هستم تمام صداها ،شادی و پایکوبی افراد در ذهنم خاموش شده بود و از دیدن آن دختر حس و حال عجیبی داشتم.

صدای بی صدای چشم های کودک و آن لبخند معصومش مرا مجذوب و تسخیر خود کرده بود طوری که نمیتوانستم از او چشم بردارم، چشم هایش خواسته ای را فریاد میزد که فهمیدن آن مانند حل معمایی راز آلود برایم لذت بخش بود گرمای دستانش را هنوز هم احساس میکنم.
متوجه شدم آن دختر سرایداری است که در باغ تالار زندگی می‌کنند. و شرایط بسیار اسف باری دارند و دختر که نام او نیلوفر است نمیتواند بشنود و صحبت کند، از این موضوع بسیار ناراحت شدم و انگار فهمیده بودم چرا در روز مراسم آنقدر مجذوب او شدم با خودم عهد بستم از هیچ کمکی به نیلوفر دریغ نکنم.
برای کمک به او دوباره به باغ تالار رفتم و او را پیگیری کردم فهمیدم پدرش خیلی او را آزار و اذیت میکند و مورد ظلم قرار میگرید، با مادرش که صحبت کردم بسیار غمگین و ناراحت بود از اینکه نیلوفر نمیتواند بشنود و صحبت کند در حالی که اشک هایش سرازیر شده بود از من درخواست کمک کرد، به نیلوفر و مادرش قول دادم که کمک کنم که نیلوفر سلامتی اش را به دست بیاورد و دوباره بتواند از شنیدن ،صحبت کردن و از سلامتی اش لذت ببرد نیلوفر با نگاه و لبخندش هر بار بیش از پیش من را به خودش جذب می کرد نمیتوانست صحبت کند اما من زیباترین جملات را از چشمانش می‌خواندم درست است که هیچ ارتباط کلامی برقرار نشد اما نیلوفر هم میتوانست عشقی که از قلب من به سمت او جریان داشت را بگیرد و درک کند.
از مدیریت باغ تالار درخواست کمک و همکاری کردم و سعی کردم با کمک خودم و اطرافیان هر کاری که میتوانیم برای نیلوفر انجام دهم و خوشبختانه توانستیم مقداری وسایل زندگی و پوشاک برای نیلوفر تهیه کنیم وقتی برای دیدن نیلوفر رفتم و هدیه ها را به او دادم بسیار خوشحال شد و از این حس و حال زیبای نیلوفر من عشق را دریافت کردم.
با کمک مسئولین آنجا توانستیم نیلوفر را به مراکز درمانی ببریم و ناشنوایی اش را تست کنیم، خیابان ها مراکز درمانی برای نیلوفر تازه بود تقریبا یک روز را با نیلوفر تنها بودم با اینکه فقط سکوت مطلق بود اما ما ساعت ها با چشم هایمان با هم صحبت کردیم.
نیلوفر را از نظر مغزی معاینه کردند و یک سری اتفاقات و چالش هایی به وجود آمد متوجه شدیم در کودکی به سر نیلوفر ضربه خورده این موضوع بسیار ناراحت کننده بود اما به خودم امید میدادم و سعی میکردم امیدا داشته باشم.
مهم تر از همه ی این ها نگاه حاکی از امید و شادی نیلوفر به من بود و انگار خواسته ایی که چشمهای نیلوفر روز اول به من گفته بود همین بود هر بار نگاهم میکرد دستانم را می فشارد و لبخند زیبایی میزد و این شیرین ترین اتفاق زندگی من بود.
هر کجا که می رفتیم انسان ها مجذوب نیلوفر می‌شدند و لبخند نیلوفر همه را تحت تأثیر خود قرار میداد و افراد مصمم تر کارهایشان را انجام می‌دانند او را برای شنوایی سنجی بردم بسیار وحشت زده شده بود با اینکه صدای من را نمیشنید اما دستانش را که میگرفتم آرام میشد و خبر خیلی خوشحال کننده ای به ما دادند و آن این بود نیلوفر میتواند با دو سمعک خوب شود، پزشک بسیار مهربانی که آنجا بود آدرس دکتر دیگری را به ما داد و خودش هم این قول را به ما داد که هر کاری که از دستش بر بیاید برای نیلوفر انجام میدهد آنقدر خوشحال بودم که به سختی میتوانستم اشک هایم را کنترل کنم، اینکه نیلوفر میتوانست بشنود، مدرسه برود و صحبت کند همه این ها به من امید میداد و با کمک مسئولین باغ تالار توانستیم هزینه سمعک های نیلوفر را جمع آوری کنیم و نیلوفر را به دکترهای بعدی بردیم و معاینه شد و سمعک های نیلوفر آماده شد هر بار که نیلوفر را میدیم شادی بیشتری در چشمهایش موج میزد و همه ی ما را مصمم تر میکرد.
من ایمان دارم این عشق و مهربانی که در وجود نیلوفر هست که به همه ما میدهد به خودش برمیگردد و سلامتی کاملش را به دست می آورد من به روزی چشم دوختم که نیلوفر به دختر موفقی می‌شود متاسفانه متوجه شدم پدرش آنها را ترک کرده اما میدانم که این روزهای سخت بر نیلوفر خواهد گذشت و او روزهای زیبایی را تجربه خواهد کرد.
از شما هم میخواهم برای سلامتی نیلوفر دعا کنید.

عشق به یکدیگر را با دیگران به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید